-
پرده
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1385 18:21
ای کاش هستی زبان داشتی تا ز هستان پرده برمی داشتی مولانا
-
صدای آسمانی
جمعه 12 خردادماه سال 1385 10:38
اکنون که هر بهاران جنگل ها سرسبز می شوند و جاودانه زندگی را از سر می گیرند ما هم دل قوی کنیم و از آنان سرمشق بگیریم طعم لذات گذشته را بچشیم و به دیگران بچشانیم تا خوشی های جهان رابخیلانه برای خود نخواسته باشیم از این پس باید در هر مرحله از زندگی راه و رسم شاد بودن و نشاط انداختن را بیاموزیم. ولی من این سعادت را نمی...
-
بودن
دوشنبه 8 خردادماه سال 1385 16:46
بودن را اندیشه کرده ایم اما چگونه بودن را نه و آنان که آگاهی خویش را باور دارند می دانند که چگونه باید بود . دکتر علی شریعتی
-
چگونه زیستن
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 22:53
خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت دکتر علی شریعتی
-
جاودانه ها
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 18:30
نی را بیاور و نغمه ساز کن زیرا نغمه راز جاودانگی است و شکایت نی از پس شادی و غم باقی می ماند و او با خودش گفت آیا روز جدایی همان روز دیدار است آیا وقتی گفته می شود غروب من در حقیقت همان پگاه من بوده است بشریت رودخانه ای از روشنایی است که از ازل جاری شده است و به ابد می ریزد جبران خلیل جبران
-
جاودانه ها
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 11:54
من بودم من هستم و تا آخر زمان خواهم بود زیرا وجود مرا پایانی نیست من راه خود را از میان فضاهای بیکران گشوده در دنیای خیال پرکشیده و در آن بالا به حلقه ی نور نزدیک شده ام با وجود این بنگرید که چگونه اسیر ماده ام من برای همیشه بر این سواحل قدم خواهم زد در میان ماسه و کف مد بلند دریا رد پای مرا خواهد زدود و باد کف دریا...
-
کوچه باغ های بیقراری
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 12:34
وقتی صدای آسمونی تو توی کوچه باغهای بیقراری می پیچه کیستی تو ای همدم تنهایی همرنگ آسمان آبی من همدل دریایی نیلی من همراز ستاره های آسمان چشمهای عسلی تو به ستاره ها نه !! ستاره ها به چشمان تو خیره شده اند محو تماشای کسی شده اند که روزگاری پیش آنها بود و روزگاری دیگر نیز پیش آنها برخواهد گشت و چه زیباست بازگشت به زیبایی...
-
یه عکس واقعی ار آسمان
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 12:13
-
اقاقی واسه هر کی که قدرشو بدونه
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 19:07
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم چرا بمن شک میکنی منکه منم برای تو لبریزم ازعشق تو و سرشارم ازهوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقم رو پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقم رو سفرنکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو نبودنت مرگ منه راهی این سفرنشو نزارکه عشق من و تو اینجا به آخر برسه بری...
-
تلخ و شیرین
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 16:14
شیرین من تلخی نکن با عاشق تموم میشن گم میشن این دقایق دنیای ما مال من و تو این نیست رو کوه دیگه فرهاد کوه کنی نیست یه روزی میاد که نمیدونیم کی هستیم یار کی بودیم و عشق کی بودیم و چی هستیم شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد شیرین شیرینم نده زندگیمو بر باد من نمیگم فرهاد کوه کنم من تیشه به کوهها که نمیزنم من عاشق تو بی...
-
شعر سقوط از داریوش
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 22:52
وقتی که گل در نمیاد سواری اینور نمیاد کوه و بیابون چی چیه وقتی که بارون نمیاد ابر زمستون نمیاد این همه ناودون چی چیه حالا تو دست بی صدا دشنه ی ما شعر و غزل قصه ی مرگ عاطفه خوابای خوب بغل بغل انگار با هم غریبه ایم خوبیه ما دشمنیه کاش من و تو می فهمیدیم اومدنی رفتنیه کسی حرف منو انگار نمی فهمه مرده زنده , خواب و بیدار...
-
سکوت
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 11:39
-
نزدیک ترین نقطه به خدا
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 12:38
نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست. نزدیک ترین مکان به خدا نزدیک ترین لحظه به اوست وقتی حضورش را درست توی قلبت حس میکنی , آن قدر نزدیک که نفست از شوق و التهاب بند می آید. آنقدر هیجان انگیز که با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست. تجربه ای که باید طعمش را چشید. اغلب همان لحظه که گمان میکنی در برهوت تنها ماندی...
-
گذر زمان
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 23:53
-
دچار
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 17:36
-
۱۳۸۰
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 23:26
-
چند ورق سیاه
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 12:52
چند ورق کاغذ سیاه... و باز شکست بغض بی صدای من شروع قصه چشم های بارانی من و دست های همیشه خسته من چند ورق کاغذ سیاه... و رقص خاطرات رویایی من در اوج آسمان تنهایی من و در فراز آن ، هر شب سیاه پر است از سکوت سرد و بی ستاره من جند ورق کاغذ سیاه... و رقص پوچ وخیالی قاصدک خیال و شکفتن همه آرزوهای محال چند ورق کاغذ سیاه......
-
پروردگارا
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 23:47
پروردگارا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که میتوانم تغییر دهم بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند. جبران خلیل جبران
-
بوی زندگی
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 19:00
راه سرشار امید و بدان کین امروز منتظر فردایی است که تو دیروز در امید وصالش بودی بهترین لحظه جاری شدنت امروز است . . . لحظه را دریابیم باور روز برای گذر از شب کافیست
-
کوهستان
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 18:34
امروز چند تا از عکسهایی که از الموت قزوین انداختم را تو وبلاگ گذاشتم . یه جای ساکت و آروم با آسمونی صاف و شبهای پر از ستاره یه جایی وسط کوههای صخره ای و خاکی و یه رودخانه زیبا که تا سد منجیل میره و همه رو سیراب میکنه
-
هنر ملیله کاری در ایران
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 23:11
کاری که مشاهده میکنید یک توپ نقره است این کار توسط استادم ساخته شده است وی از معدود استاد کاران در این زمینه و تنها کسی است که این هنر را بصورت حجمی ساخته است ساخت این توپ به مدت ۱۸ ماه زمان برده است که کلیه مراحل {طراحی تا ساخت} با دست و ابزار دستی میباشد کلیه اشکالی بسیار ریزی که در شکل میبینید همگی بصورت جداگانه...
-
صدای اب
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 00:27
راستی اقاقی میدونی اگر سنگها در مسیر رود نبودند هرگز صدای آب شنیده نمی شد.
-
برا اونایی که تو ساحلند دریا خیلی آرومه ولی دریا واسه خودش .....
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1385 00:40
من آن موجم که آرامش ندارم به آسانی سر سازش ندارم همیشه در گریز و در گذارم نمی مانم به یکجا بی قرارم سفر یعنی من و گستاخی من همیشه رفتن و هرگز نماندن هزاران ساحل و نادیده دیدن به پرسش های بی پاسخ رسیدن من از تبار دریا از نسل چشمه سارم رها تر از رهایی حصار بی حصارم ساحل حصار من نیست پایان کار من نیست همدرد و یار من نیست...
-
مسافر شهر اقاقی ها
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 23:57
سلام مسافر رفتی پیش اقاقی ها و تو زیبایی اونها محو شدی خودتو یه اقاقی دیدی بین یه دنیا اقاقی یه دنیا عشق زیبایی که تو کوچیک خونه هاشون دریایی از محبت دارند می بینی که چه زیباست می بینی که چرا می گفتم فاصله قد یه دنیاست بین دنیای تو با من. تو دنیای تو اقاقی ها یه رنگ دیگه اند یه بوی دیگه میدن ولی اینجا اقاقی ها بوی عشق...
-
برای اقاقی
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 00:14
نه تو می مانی نه اندوه ونه هیچ یک از مردم این آبادی به حبا ب نگران لب رود قسم وبه کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز توبه آیینه نه آیینه به تو خیره شده است تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید و اگر بغض کنی آه از آیینه...
-
عاشق بودن
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 23:05
عاشق بودن توانمند بودن در پذیرفتن ایده ها و واقعیت های نو است دانستن آن است که دیگران نیز آنچه بوده نمی مانند و تغییر آرام آرام او را دگرگون می کند عاشق بودن بخشیدن تا سرحد مرگ است والاترین هدیه ها بین دوستان اعتماد است و درک متقابل این دو ارمغان عشقند عشق ایثار چیزی بیش از خود است تنها در طلب لبخندی کوچک عاشق بودن...
-
پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی است
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 16:58
ای پرنده مهاجر ، ای پر از شهوت رفتن فاصله قد یه دنیاست ، بین دنیای تو با من تو رفیق شاپرکها ، من تو فکر گلمون تو پی عطر گل سرخ ، من حریص بوی نونم دنیای تو بینهایت همه جاش مهمونی نور دنیای من یه کف دست روی سقف سرد یک گور من دارم تو آدمکها میمیرم ، تو برام از پریها قصه میگی من توی حیله وحشت میپوسم ، برام از خنده چرا قصه...
-
سفر
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 12:55
به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم به کجا چنین شتابان به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را