و باز شکست بغض بی صدای من
شروع قصه چشم های بارانی من
و دست های همیشه خسته من
چند ورق کاغذ سیاه...
و رقص خاطرات رویایی من
در اوج آسمان تنهایی من
و در فراز آن ، هر شب سیاه
پر است از سکوت سرد و بی ستاره من
جند ورق کاغذ سیاه...
و رقص پوچ وخیالی قاصدک خیال
و شکفتن همه آرزوهای محال
چند ورق کاغذ سیاه...
تمام دلخوشی سرد و بی صدای یک خیال
برگرفته از . . .
پروردگارا
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم آنچه را که میتوانم تغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت این دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن
مطابق میل من رفتار کنند.
جبران خلیل جبران
راه سرشار امید
و بدان کین امروز
منتظر فردایی است
که تو دیروز در امید وصالش بودی
بهترین لحظه جاری شدنت
امروز است . . .
لحظه را دریابیم
باور روز برای گذر از شب کافیست
امروز چند تا از عکسهایی که از الموت قزوین انداختم را تو وبلاگ گذاشتم .
یه جای ساکت و آروم با آسمونی صاف و شبهای پر از ستاره
یه جایی وسط کوههای صخره ای و خاکی و یه رودخانه زیبا که تا سد منجیل میره و همه رو سیراب میکنه
کاری که مشاهده میکنید یک توپ نقره است
این کار توسط استادم ساخته شده است وی از معدود استاد کاران در این زمینه و تنها کسی است که این هنر را بصورت حجمی ساخته است
ساخت این توپ به مدت ۱۸ ماه زمان برده است که کلیه مراحل {طراحی تا ساخت} با دست و ابزار دستی میباشد
کلیه اشکالی بسیار ریزی که در شکل میبینید همگی بصورت جداگانه ساخته میشود
و بصورت یک پازل چیده و با روشهای خاصی یک تکه میشوند
یک عکس دیگه از این کار
پایه لیوان
من آن موجم که آرامش ندارم
به آسانی سر سازش ندارم
همیشه در گریز و در گذارم
نمی مانم به یکجا بی قرارم
سفر یعنی من و گستاخی من
همیشه رفتن و هرگز نماندن
هزاران ساحل و نادیده دیدن
به پرسش های بی پاسخ رسیدن
من از تبار دریا از نسل چشمه سارم
رها تر از رهایی حصار بی حصارم
ساحل حصار من نیست
پایان کار من نیست
همدرد و یار من نیست
کسی که یار من نیست در انتظار من نیست
صدای زنده بودن در خروشم
به ساحل چون می یایم خموشم
به هنگامی که دنیا فکر ما نیست
برای مرگ هم در خانه جا نیست
اگر خاموش بشینم روا نیست
دل از دریا بریدن کار ما نیست
((موج از داریوش))
این شعر برای اقاقی عزیز که بهتر بشناسه
سلام مسافر
رفتی پیش اقاقی ها و تو زیبایی اونها محو شدی خودتو یه اقاقی دیدی بین یه دنیا اقاقی یه دنیا عشق زیبایی که تو کوچیک خونه هاشون دریایی از محبت دارند
می بینی که چه زیباست
می بینی که چرا می گفتم فاصله قد یه دنیاست بین دنیای تو با من. تو دنیای تو اقاقی ها یه رنگ دیگه اند یه بوی دیگه میدن ولی اینجا اقاقی ها بوی عشق میدن عطرشون میخواد زندگی رو به همه هدیه بده . بویی که نمیخوای هیچ وقت فراموش کنی . وقتی که خنکای شب داری بین اقاقی ها قدم میزنی اون لحظه رو دوست نداری با هیچ چیز عوض کنی
مسافر شهر اقاقی ها
از این اقاقی ها خیلی جا هست که حتی من و تو از بودنشون خبر نداریم تو خیلی از خونه های دنیای ما که حتی یه باغچه کوچولو هم ندارند اقاقی هست که حتی خوشبوتر هم هستند.
مسافر
مسافرت به این دنیا بهت یه دنیا عشق می ده به روحت یه تنفس تازه ولی چرا برا خودت تو دنیای خودت اقاقی نمیکاری اگه نمیشه خوب یه دنیا از دنیای ما برا خودت بساز تا همه بدونن که تو مال دنیای اقاقی ها هستی
نه تو می مانی
نه اندوه
ونه هیچ یک از مردم این آبادی
به حبا ب نگران لب رود قسم
وبه کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
توبه آیینه
نه
آیینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجینه دیروزت پر شد ازحسرت واندوه وچه حیف
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه و لیکن خالی است
سا حت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که ازراه رسید در این سینه براو باز مکن
تا خدا یک رگ گردن با قی است
تا خدا مانده
به غم وعده این خانه مده
عاشق بودن
توانمند بودن در پذیرفتن ایده ها و واقعیت های نو است
دانستن آن است که
دیگران نیز آنچه بوده نمی مانند و تغییر آرام آرام او را دگرگون می کند
عاشق بودن
بخشیدن تا سرحد مرگ است
والاترین هدیه ها بین دوستان اعتماد است و درک متقابل
این دو ارمغان عشقند
عشق
ایثار چیزی بیش از خود است
تنها در طلب لبخندی کوچک
عاشق بودن
دیدن نه تنها با چشم بلکه با دل است
پرورش بینشی در ژرفای احساس خود و دیگری است
داشتن درکی نیکو از پیوند میان دو انسان است
عاشق بودن
فدا کردن خود به تمامی است
نظر یادتون نره